روايات ترتيب نزول سورههاي قرآن از جمله روايات متفيضي است كه شيعه و سني آن را نقل و بدان استناد كردهاند. با اين روايات ميتوان روايات ديگري نظير روايات اسباب نزول، ناسخ و منسوخ، سيره و مكي و مدني را ارزيابي و تصحيح كرد. همچنين به كمك اين روايات ميتوان تاريخ نزول سورههايي كه در آن تصريح يا اشارهاي به رخداد زمانمند نشده است. تخمين زد.
اين روايات به لحاظ سندي از چارده تن از صحابه و تابعان نقل شده و در آثار فراواني آمده است. قريب به تمام اين روايات در اصل به علي و ابن عباس ميرسد و از نظر متن تقريباً همساناند و پارهاي از تعارضات ظاهري آن قابل رفع است.
كليد واژهها: ترتيب نزول،تفسير تاريخي، تفسير نزولي، اسباب نزول، ترتيب سورهها.
روايات ترتيب نزول رواياتياند كه ترتيب نزول يكايك سورههاي قرآن از علق تا توبه را ارائه ميدهند . اين روايات تقريباًمتن واحدي دارند و به چهارده تن از صحابه و تابعان ميرسند. روايات ترتيب نزول از جمله رواياتي است كه در حد استفاضه نقل تابعان ميرسند. روايات ترتيب نزول از جمله رواياتي است كه در حد استفاضه نقل شده و مورد توجه بسياري از دانشمندان اسلامي قرار گرفته است؛ به علاوه ثمرات علمي فراواني نيز بر آن مترتب است؛ از اين رو تحقيق درباره آن ضروري مينمايد. در اين مقاله اهميت، پيشينه و اعتبار اين روايات بررسي ميشود.
از اين روايات استفادههاي متعددي ميتوان كرد كه سه مورد عمده آن به قراري است كه در پي ميآيد.
نظر به اين كه روايات ترتيب نزول سورهها نسبت به ساير روايات از قوت سندي و صراحت محتوايي بيشتري برخوردار است، ميتوان آنها را وسيله شناخت صحت و سقم روايات چهارگانه ديگرـ يعني اسباب نزول، مكي و مدني، ناسخ و منسوخ، و سيره نبوي ـ قرارداد؛ البته در مواردي كه قوت سندي و صراحت محتوايي اين روايات به پايه روايات ترتيب نزول نرسد.
براي مثال در روايتي از ابن عباس آمده است كه وقتي « وَأَنذِرْ عَشِرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»
[سوره شعرا(26) ، آيه 125]نازل شد، به فراز [كوه] صفا رفت و فرياد ياري خواهي برآورد . پرسيدند:اين كيست فرياد ميكند؟ پاسخ دادند: محمد است: آنگاه نزد او گرد آمدند. اگر كسي خود نميتوانست، كسي را ميفرستاد كه بنگرد، چه خبر است. ابولهب و قريش آمدند. فرمود: بگوييد اگر به شما خبر دهم كه گروهي در درهاند و ميخواهند به شما شبيخون بزنند، آيا[سخن] مرا تصديق ميكنيد؟ گفتند :آري ما جز صدق از تو سراغ نداريم. فرمود : من شما را بيم ميدهم: عذابي سخت در پيش است. ابولهب گفت: روزت سياه! آيا ما را براي اين گردآوردي، كه نازل شد: « تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ » [سوره مسد(111)، آيه1].1
ظاهر اين روايت بر نزول سوره مسد بعد از سوره شعراء دلالت دارد؛ ولي به دليل مخالفت آن با روايات ترتيب نزول پذيرفتني نيست. طبق اين روايات سوره تبت، ششمين سوره نازله است و آن بايد حدود سه سال قبل از سوره شعراء نزول يافته باشد .
بهعلاوه روايت مورد بحث با ظاهر آيه شعراء و نيز روايات اسباب نزول ديگري كه ذيل اين آيه آمده و مستفيضاند ـ يعني از افراد متعددي مثل براء بن عازب، ابورالع، ابن عباس و ربيعة بن ناجذ رسيدهاند2 ـ منافات دارد. آن روايت از دعوت عام سخن ميگويد و حال آن كه ظاهر آيه شعراء و روايات مستفيض بر دعوت خاص خويشاوندان پيامبر دلالت دارد. دعوت عام به نحوي كه در آن روايت آمده، بسا واقع شده و مجعول نباشد؛ لكن با آيه مذكور مناسبتي ندارد3. احتمالا قصه مندرج در آن روايت مربوط به آيه « فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ » [سوره حجر(15) آيه 94] است.
در روايات ترتيب نزول سور ميان سورههاي مكي و مدني تفكيك به عمل آمده است؛ لذا به وسيله آنها ميتوان اين دو دسته از سورهها را از يكديگر بازشناخت. طبق اكثر اين روايات، 86 سوره ـ يعني از علق تا مطففين ـ در مكه و 28 سوره ـ يعني از بقره تا پايان سورههاي مدني ـ در مدينه نازل شده است.
سورههاي مدني عبارتند از : بقره، انفال، آلعمران، احزاب، ممتحنه، نساء زلزله، حديد، محمد ، رعد، رحمن، انسان، طلاق، بينه، حشر، نصر، نور، حج، منافقون، مجادله، حجرات، تحريم، جمعه، تغابن، صف، فتح، مائده و توبه.
اين برابر روايات ابن مسيب از امام علي ، امام صادق از امام علي ، عطاء از ابن عباس، مجاهد از ابن عباس، كريب از ابن عباس، جابر بن زيد، مجاهد،امام صادق و حسين بن واقد است؛ ليكن معدودي از روايات در تعدادي از سورهها با روايات مذكور اختلاف دارند. روايات ابوصالح از ابن عباس، امام سجاد، عكرمه و حسن بصري و مقاتل سوره مطففين را نيز افزودهاند. نيز روايات امام سجاد و ضحاك سورههاي سجده، طور، ملك، حاق، معارج، نبأ، نازعات، انفطار، انشقاق، روم و عنكوبوت را جزو سورههاي مدني آوردهاند. همچنين روايات ابوصالح از ابن عباس و مقاتل سورههاي سجده، واقعه، عاديات و معوذتين را به سورههاي مدني افزوده و در مقابل سورههاي رعد و رحمن را از آنها كاستهاند. همين طور روايات زهري و مجاهد سوره حمد را هم مدني به شمار آوردهاند؛ لكن اين موارد شاذ و غير قابل اعتنايند.
اگر چه دقيقترين و اطمينانبخشترين شاخص براي تاريخگذاري سورههاي قرآني تصريحات يا اشارات قوي آيات آنها به رخدادهاي زمانمند عهد رسول خدا است،ليكن نظر به اين كه سورههاي حاوي چنين تصريحات و اشاراتي بسيار اندك است، ناگزير بايد براي تكميل تاريخگذاري قرآن به شاخصهاي ديگري كه از دقت و اطمينان كمتري برخوردارند،روي آورد. يكي از آن شاخصها روايات ترتيب نزول است. از طريق اين روايات ميتوان تا حدودي تاريخ نزول سورههاي فاقد تصريحات و اشارات مذكور را تخمين زد؛ به اين نحو كه زمان نزول سورههاي تاريخ دار درنظر گرفته شود، سپس با توجه به تقدم يا تأخري كه سورههاي فاقد تاريخ نسبت به آنها دارند، زمان تقريبي نزول آنها معين گردد.
براي مثال، سوره حجر از معدود سورههاي تاريخ دار مكي است؛ چون در آن، آيه « فَاصْدَعْ بِمَاتُؤْمَرُ»[سوره حجر(15)، آيه 94] آمده كه اشاره قوي به زمان شروع دعوت علني رسول خدا دارد . امام باقر و امام صادق و ابن اسحاق آوردهاند كه دعوت علني آن حضرت پس از سه سال دعوت سري بوده است4؛ بنابراين سوره حجر در آغاز سال چهارم بعثت نازل شده است. بر اساس آن ميتوان زمان نزول سورههاي قبل يا بعد از آن را كه فاقد تصريحات يا اشارات قوي به رخدادهاي زمانمندند،تخمين زد؛ مثلاً اظهار داشت سورههاي يونس، هود و يوسف كه بلافاصله قبل از سوره حجرات قرار دارند، در حدود سال سوم بعثت نازل شدهاند يا سورههاي انعام، صافات و لقمان كه بلافاصله بعد از آن قرار گرفتهاند،در حدود سال چهارم بعثت نزول يافتهاند.
چنان كه آمد، اين روايات به چهارده تن از صحابه و تابعان ميرسند. آنان عبارتند از :
1ـ حضرت علي (23 ق . هـ ـ 40)؛ 2ـ ابن عباس (3 ق. هـ ـ 68 ق) ؛ 3ـ امام سجاد (35 ـ 93 ق)؛ 4ـ جابرن زيد (21 ـ 93 ق ) ؛ 5ـ محمد بن نعمان (م. ح 110 ق)؛ 6ـ مجاهد (21 ـ 104 ق) ؛ 7ـ ضحاك (م ب 100 ق)؛ 8ـ عِكْرِمَه (20 ـ 105 ق)؛ 9ـ حسن بَصْري (21ـ110 ق)؛ 10ـ زُهْري(50 ـ 123 ق)؛ 11ـ عطاء خراساني (50 ـ 135 ق)؛ 12ـ امام صادق (م 148 ق)؛ 13ـ مُقاتِل بن سليمان (م 150 ق)؛ 14ـ حسين بن واقد(م 159 ق).
درباره متون اين روايات گفتني است، از ميان چهارده روايت مذكور تنها نه روايت متن كامل آنها به دست آمده است و آن به اين جهت است كه اولاً اين روايات در اصل سيزده روايت است؛ زيرا عِكْرِمَه و حسن بصري متن واحدي را روايت كردهاند؛ ثانياً در روايات امام سجاد، محمد بن نعمان،مجاهد و عطاء خراساني ترتيب بيش از چند سوره نيامده است. به نظر ميرسد نقصان در اين روايات از سوي راويان متأخر مانند حَسْكاني (م ب 470 ق) و طَبْرِسي (469 ـ 548 ق) پديد آمده است. آنان به لحاظ آن كه معرفي نخستين سوره منزل در مكه يا مدينه و يا تأييد مدني بودن سوره انسان را منظور داشتند، از آوردن متن كامل روايات مذكور خودداري كردهاند.5
در خصوص راويان اين روايات، از قرائتي كه به دست آمده، چنين آشكار ميشود كه قريب به اتفاق آنان شاگردان يا شاگردانِ شاگردان ابن عباس هستند و بر اين اساس بايد همه آنان ترتيب نزول سورهها را از وي نقل كرده باشند. ابن عباس نيز از شاگردان صحابه سالخوردهتري چون علي و ابي بن كعب بوده است؛ لذا او نيز بايد آن را از همانان نقل كرده باشد.
روايات ترتيب نزول سور به ترتيب تاريخي در آثار ذيل آمده است:
1ـ كتاب ابن عباس ( م 68 ق) : كريب بن ابي مسلم هاشمي مدني ابورشدين مولي ابن عباس در روايت خود آورده كه ترتيب نزول سور را در كتاب ابن عباس يافته است6. پنهان نماند در هيچ يك از تفاسير موجودي كه به ابن عباس نسبت داده شدهاند، روايت ترتيب سور نيامده است؛ لذا معلوم نيست كتابي كه كريب از آن سخن گفته، چه سرانجامي داشته است.
2ـ نزول القرآن ـ خ، صحاك (م 105 ق) : اين كتاب كهنترين اثري است كه در ترتيب نزول سور به دست آمده است7.
3ـ نزول القرآن عن ابن عباس: عكرمه (25ـ105 ق ) 8.
4ـ نزول القرآن، حسن بصري(21 ـ 111 ق)9.
5ـ تنزيل القرآن ـ ط، محمد بن مسلم زهري (50 ـ 123 ق )10.
6ـ تنزيل القرآن، عطاء خراساني (50 ـ 135 ق)11.
7ـ التفسير ـ خ، مقاتل بن سليمان (م 150 ق): بيهقي پس از آوردن روايت عكرمه و حسن بصري و روايت مجاهد از ابن عباس گويد: « اين حديث و (حديث) مرسل صحيحي كه پيش از آن آمد، شاهدي در تفسير مقاتل و مفسران ديگر دارد12».
8ـ تاريخ اليعقوبي ـ ط : يعقوبي (م ب 292 ق9: او روايت ابوصالح را از ابن عباس در كتاب خود آورده است13.
9ـ فضائل القرآن و مانزل من القرآن بكمة و ما نزل بالمدينة ـ ط، ابن الضربين (ح 200 ـ 294 ق) : او روايت عطاء خراساني را از ابن عباس در اثر خود آورده است14.
10ـ كتاب فيه ما فيه، ابوسهل انماري: او در اثر خود روايات ابن مسيب از علي و ابوصالح و عطاء خراساني از ابن عباس آورده است15.
11ـ التفسير، عبدالله بن محمشاذ (ح قرن 5 ق): او روايات ابن مسبب از علي و ابوصالح از ابن عباس را در تفسيرش آورده است16.
12ـ كتاب في عدد سور القرآن و آياته و كلماته ـ خ، عمربن محمد بن عبدالكافي (م. ح 400 ق): او روايت عطاء خراساني از ابن عباس را در آن آورده است17.
13ـ كتاب التنزيل و ترتيبه ـ خ، حسن بن محمد نيشابوري (ت 406 ق): او روايت حسين بن واقد را در آن آورده است18.
14ـ المباني لنظم المعاني (م 425 ق): آرتور جفري مقدمه اين كتاب را كه در تفسير قرآن بوده و مؤلفش مجهول است،همراه مقدمه تفسير ابن عطيه با نام مقدمتان في علوم القرآن چاپ رسانده است. در اين اثر روايات ابن مسيب از علي و ابوصالح و عطاء خراساني از ابن عباس آمده است19.
15ـ الفهرست ـ محمد بن اسحاق نديم (م 438 ق) : در اين كتاب روايات محمد بن نعمان (چهار سوره نخست مكي)، مجاهد(سورههي باقيمانده مكي) و عطاء از ابن عباس (سورههاي مدني ) آمده است20.
16ـ دلائل النبوة ـ ط، احمد بن حسين بيهقي (384 ـ 458) : در اين اثر روايات عكرمه و حسن بصري و نيز مجاهد از ابن عباس آمده است21.
17ـ اسباب النزول ـ ط، علي بن احمد واحدي (م 468 ق): در آن روايات امام سجاد ( اولين و آخرين سوره مكي و اولين و آخرين سوره مدني) و عكرمه و حسن بصري (اولين سوره مكي) آورده شده است22.
18 ـ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ـ ط، عبيدالله بن عبدالله حسكاني(م ب 470 ق) : در اين كتاب كه متعلق به يك عالم سني است و حاوي آيات نازله بر اهل بيت و روايات مربوط ميباشد، به جهت تأييد مدني بودن سوره انسان و نزول آن در خصوص حضرت علي و فاطمه و حسنين بخشي از روايات ترتيب نزول به شرح ذيل آمده شده است:
روايات عطاء از ابن عباس( در روايتي : سورههاي نخست مدني از بقره تا طلاق، مجاهد از ابن عباس ( نخستني سوره مكي و سورههاي مدني از بقره تا بيَّنه )، ابوصالح از ابن عباس ( هفت سوره نخست مكي و سورههاي نخست مدني از مطففين تا طلاق)، عكرمه و حسن بصري (نخست مكي و سورههاي نخست مدني از مطففين تا بينه در روايتي ، و در روايتي ديگر: دو سوره نخست مكي و سورههاي نخست مدني از مطففين تا طلاق)، عطاء (نخستين سوره مدني، يعني سوره بقره و سوره انسان در روايتي، و در روايت ديگر: سورههاي نخست مدني از بقره تا انسان) و حسين بن واقد (دو سوره نخست مكي و سورههاي نخست مدني از بقره تا حشر)23.
19ـ الايضاح، الاستاذ احمد الزاهد (ح قرن 5 ق9: در آن روايات ابن مسيب از علي و عطاء از ابن عباس، و عكرمه و حسن بصري آمده است24.
20ـ مجمع البيان في علوم القرآن ـ ط، فضل بن حسن ابوعلي طبرسي: در آن روايات ابن مسيب از علي ( سه سوره نخست مكي و سورههاي نخست مدني از بقره تا انسان)، عطاء از ابن عباس(فهرست كامل سور9، و عكرمه و حسن بصري (سه روايت نخست مكي و سورههاي نخست مدني از مطققين تا انسان25) . وي اين روايات را ذيل سوره انسان براي تأييد مدني بودن آن آورده است.
21ـ مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرارـ ط، محمد بن عبدالكريم شهرستاني (467 ـ 548 ق): او در مقدمه تفسيرش متن كامل روايات مقاتل از علي، ابوصالح از ابن عباس، مقاتل و ابن واقد را آورده است26.
22ـ البرهان في علوم القرآن ـ ط، محمد بن عبدالله زركشي (745ـ794 ق): در آن روايات ابن عباس، ضحاك، عطاء و مقاتل را به طور كامل و تلفيقي و با ذكر اختلافات در پايان آمده است27.
اينها مهمترين آثاري است كه در آنها روايات ترتيب نزول به اختصار يا به طور كامل آمده است؛ بدون آن كه متن يا سند آنها دقيقاً مورد نقد و ارزيابي قرار بگيرد.
اين روايات كه جملگي، تقريباً متن واحدي دارند، به هر دو لحاظ سند و متن قابل اعتنا به نظر ميرسند.
روايات ترتيب نزول به چهارده تن از صحابه و تابعان ميرسد. اگر چه تمام اين راويان جز امام علي خود شاهد نزول همه سورههاي قرآن نبوده اند و بنابراين به ظاهر نقل آنان مرسل تلقي ميشود، لكن از پارهاي از قراين اطمينان حاصل ميگردد كه سند آنان نيز در اصل به امام علي يا صحابه ديگري كه خود شاهد نزول همه يا اغلب سورههاي قرآن بودهاند، ميرسد. اين قراين بدين قرارند:
الف ـ عبدالله بن عباس علاوه بر آن كه خود حدود سيماه شاهد نزول بخشي از قرآن بوده است، اعتراف كرده كه بيشتر دانش تفسير خويش را از امام علي فرار گرفته است29 ؛ لذا با عنايت به اين كه ترتيب نزول سورهها از آن امام نيز روايت شده بايد گفت به احتمال قوي ابنعباس ، ترتيب خود را در اصل از آن بزرگوار نقل كرده است؛ به علاوه ابن عباس گفته است:
من با اصحاب سالخورده رسول خدا از مهاجر و انصار همراه بودم و از آنها درباره جنگهاي رسول خدا و آنچه از قرآن درباره آنها نازل شده بود، ميپرسيدم و نزد هر يك از آنان ميرفتم ، به جهت خويشاونديم با رسول خدا از آمدنم شادمان ميشدند. روزي از ابيبن كعب ـ كه از راسخان در دانش [ قرآن] بود ـ درباره آنچه در مدينه نازل شده بود، پرسيدم. پاسخ داد: بيست و هفت سوره در آنجا و بقيه در مكه نازل شد30.
از ذيل اين روايت بوضوح معلوم ميشود كه ابي بن كعب يكي از اصحاب سالخوردهاي بوده است كه ابن عباس ترتيب نزول سورهها را از او آموخته است. ابي بن كعب، شاهد نزول همه سورههاي مدني بوده است؛ زيرا او از اولين كساني بود كه در مدينه به اسلام گرويد31.
گفتني است،پارهاي قراين نشان ميدهد كه نه راوي از راويان چهارده گانه شاگرد بيواسطه يا با واسطه ابن عباس بودهاند. شاگردان بيواسطه،جابر، مجاهد،ضحاك، عكرمه و حسن بصري، و شاگردان با واسطه، زهري، ابن واقد، عطاء و مقاتل هستند؛ به علاوه برخي از آنان خود در طرق روايات ترتيب ابن عباس قرار دارند؛ مثل مجاهد، ضحاك،عكرمه و عطاء . نيز ابن واقد در طريق روايت عكرمه و حسن بصري واقع است.
بنابراين ميتوان گفت: نه راوي مذكور به احتمال قوي، ترتيب خود را از ابن عباس نقل كردهاند و او از امام علي، ابي بن كعب و ديگر صحابه سالخورده روايت نموده است.
ب ـ دو راوي از راويان چهاردهگانه ـ يعني امام سجاد و امام صادق ـ از وارثان آثار امام علي هستند و آنان خود تصريح كردهاند كه روايات خود را از روي آثار آن امام نقل ميكنند32؛ بنابراين ترتيب آن دو در اصل به آن بزرگوار ميرسد.
ناگفته نماند كه در طريق روايت ابوصالح از ابن عباس و نيز طريق زهري شماري افراد متهم به كذب وجود دارد و در بيشتر طرق افرادي مجهول به چشم ميخورند؛ مگر در طريق روايت عطاء از ابن عباس و روايت كريب از ابن عباس كه همه افراد آن معروف و موثقاند؛ مع الوصف طرق اين روايات غيرقابل اطمينان به نظر نميرسد. مؤيدا اين نظر به شرح ذيل است:
اولاً افرادي كه در بعضي از اين اساتيد، به خصوص سند ابوصالح از ابن عباس، به كذب متهم شدهاند،اين اتهام را رجاليون اهل سنت از روي تعصب مذهبي به آنان زدهاند. رجاليون اهل سنت معمولا راوياني را كه گرايش به اهل بيت دارند و روايات مربوط به آن بزرگواران را نقل ميكنند، منكر الحديث و دروغگو ميخوانند. ابوصالح محمد بن سائب كلبي و محمد بن مروان كه در طريق روايت ابوصالح از ابن عباس، قرار دارند، از آن جملهاند؛ بنابراين به اتهان آنان نبايد اعتنا كرد.
ثانياً مجهول بودن بعضي از روايان اين روايات هرگز به اين معنا نيست كه آنان افرادي موهوم يا غيرموثقاند؛ چون استادان مشاهير موثقي چون طبرسي و حسكاني در ميان آنان قرار دارند و آنان در كتب رجال معرفي نشدهاند و كاملاً بعيد است كه كساني چون آن دو از افرادي موهوم و ناموثق روايت كرده باشند.
جهت اين كه مجاهيلي در اسانيد اين روايات ملاحظه ميشود، اين است كه رجاليون و محدثان عمده همت خود را به نقل روايات احكام و معرفي راويان آنها مصروف ميكردند.
شهرستاني در خصوص روايات ترتيب نزولي كه در مقدمه تفسيرش آورده ، مينويسد:
[اين روايات] از رجالي موثق و از كتبي معتبر.... نقل شده است و شايد آنها در ديگر تفاسير يافت نشود؛ چرا كه اساساً آنها از چنين رواياتي خالياند. اين امر، نه از آن روست كه مفسران به آنها دست نيافتهاند يا بر آنها اعتماد نداشتهاند؛ بلكه از آن روست كه در آنها فايده اندكي بوده و امور مهمي كه آنان را از [توجه به ] اين روايات باز دارد، فراوان بوده است33.
زركشي نيز در زمينه ترتيب سور كه در اثر خود آورده، مينويسد: « اين ترتيب، روايت از موثقان مبتني است34».
ثالثاً كثرت طرق اين روايات به حدي است كه هرگز احتمال تباني راويانشان بر كذب و جعل نميرود؛ به خصوص آن كه راويان انها هرگز گرايش مذهبي و سياسي واحد نداشتهاند؛ به علاوه طرق اين روايات هرگز در يك واسطه مشتركي به هم پيوند نميخورد تا احتمال جعل آن روايات توسط او برود؛ بنابراين احتمال مجعول بودن اين روايات منتفي است.
ممكن است گفته شود، از ميان راويان چهارده گانه تنها امام علي شاهد نزول همه سورههاي قرآن بوده است، لكن در طريق او مجاهيل متعددي قرار دارند. ديگر راويان نيز هيچ يك شاهد وحي تمام سورهها نبودهاند؛ لذا آنان يا از كساني كه خود شاهد وحي بودهاند، روايت كردهاند كه در اين صورت روايت آنان مرسل و نامعتبر خواهد بود يا از راه نظر و اجتهاد بدست آوردهاند كه در اين صورت تنها براي خودشان حجيت دارد؛ بنابراين هرگز اين روايات قابل اعتماد نيستند35.
پاسخ اين است كه اساساً در خصوص راويان اين روايات سه احتمال متصور است:
اول اينكه آنان اين روايات را جعل كرده باشند؛
دوم اين كه آنان آنها را از راه نظر و اجتهاد بدست آورده باشند؛
سوم اين كه آنان آنها را از شاهدان وحي اخذ كرده باشند؛
احتمال اول ـ همانطور كه پيش از اين آمد ـ كاملاً منتفي است. احتمال دوم نيز غير قابل اعتناست؛ چون:
اولاً معقول نيست آنان در حالي كه ميتوانند ترتيب نزول سور را از راه آسان و مطمئن ـ يعني اخذ از شاهدان وحي ـ بدست آورند، به راه دشوار و غير مطمئن ـ يعني استنباط خود از روي قراين ـ روي بياورند36.
ثانياً بعيد است اين تعداد از راويان از راه اجتهاد اين چنين به وحدت نظر برسند كه جملگي تقريباً ترتيب واحدي را درباره ترتيب نزول سور عرضه كنند.
گذشته از اين ، مگر خردمندانه است كه به اجتهاد كساني چون ابن عباس و شاگردان او كه نسبت به زمان رسول خدا قريب العهد بودهاند و در خصوص ترتيب نزول سور قطعاً به شواهد فراواني دسترسي داشتهاند و خوشبختانه جملگي تقريباً به نظر واحدي نايل آمدهاند، بياعتنا بود؟
بدين ترتيب با ابطال احتمال اول و تضعيف احتمال دوم، قوت احتمال سوم كاملاً آشكار ميشود.
امكان دارد گفته شود،اگر چنين است كه آنان ترتيب نزول سورهها را از شاهدان وحي اخذ كردهاند، چرا آن را به آنان اسناد ندادهاند؟
پاسخ اين است كه :
اولاً اسناد در ميان صحابه و حتي تابعان مرسوم نبوده است و آن از اوايل قرن دوم ترويج شد37 و انتظار اسناد دادن از كساني كه آن در ميانشان مرسوم نبوده. نابجاست .
ثانياً چنان كه پيش از اين آمد، به احتمال قوي ترتيب نزول سورهها در اصل از امام علي اخذ شده است و نقل حديث از آن امام در زمان بنياميه جرم به شمار ميآمده است؛لذا راويان پرهيز داشتند كه احاديث خود را به آن بزرگور اسناد دهند 38 ، بنابراين عدم اسناد اين روايات به امام علي طبيعي است.
برخي با نظري سطحي كه به متن روايات ترتيب نزول افكندهاند، آنها را داراي اشكالات چندي يافتهاند:
يكي آن كه آنها ترتيب نزول سورهها را به طور متفاوت گزارش كردهاند و ميان آنها تعارض وجود دارد؛
دوم آن كه مضامين برخي از سورههايي كه در اين روايات مدني به شمار آمدهاند، مانند سورههاي رحمن، انسان، زلزله و رعد با مضامين سورههاي مكي مشابهت دارند.
سوم آنكه برخي از سورهها مانند معوذتين، عاديات و معارج بنا بر پارهاي روايات اسباب نزول ، مدني به شمار آمدهاند؛ اما روايات ترتيب نزول، آنها را در ميان سورههاي مكي آوردهاند؛
چهارم آنكه روايات اسباب نزول، زمان نزول بعضي از سورهها مانند حشر و جمعه را مقدمتر از زماني نشان ميدهند كه روايات ترتيب نزول بر آن دلالت دارند و به عكس روايات اسباب نزول، زمان نزول برخي از سورهها مانند ممتحنه وحديد را مؤخرترين زماني معين كردهاند كه روايات ترتيب نزول بدان اشاره دارد.
معالوصف اين اشكالات ، اعتبار روايات ترتيب نزول را از ميان نميبرد؛ چون:
اولاً بيشتر تعارضهايي كه در ميان اين روايات مشاهده ميشود، در اثر پس و پيش شدن يا افتادگي يك يا چند سوره و يا تصحيف لفظي به لفظ ديگر به وجود آمده است و اين عيوب در اين گونه روايات كه طولانياند و كمتر مورد توجه علماي اسلامي بودهاند، اجتناب ناپذير است و كاملاً روشن است كه آنها در اثر سهلانگاري راويان و ناسخان در نقل و استنساخ پديد آمده است.
خوشبختانه به لحاظ كثرت اين روايات، عيوب مذكور با كنار هم نهادن متون روايات و مقايسه آنها با يكديگر قابل رفع است؛ به علاوه به فرض آنكه اين تعارضها ظاهري نباشند و در اثر خطا پديد نيامده باشند، اين روايات به لحاظ سندي، پارهاي بر پارهاي ديگر ترجيح دارند و چنان كه آمد، سند روايت عطاء از ابن عباس و روايت كريب از ابن عباس نيز معتبر است؛ لذا ميتوان با رجحان آن و كنار نهادن روايات ديگر به رفع اين تعارض نايل آمد.
ثانياً صرف مشابهت مضامين سورها دليل قاطعي بر مكي و مدني بودن آنها نيست و تا در خود سورهها تصريح يا اشره قوي به رويدادهاي خاص مكي يا مدني نشده باشد، نميتوان به مكي يا مدني بودن آنها حكم كرد. دليلي وجود ندارد كه اگر در سورهاي مضاميني درباره بهشت و دوزخ يا لطف و احسان الهي ملاحظه شد، به مكي بودن آن سوره حكم داد. چنين مضامين عامي به دوره خاصي اختصاص ندارد و ميتواند هم در مكه و هم در مدينه نازل شده باشد.
ثالثاًتا در سورهاي به يكي از رويدادهاي خاص مكي يا مدني تصريح يا اشاره قوي نشده باشد، به صرف روايات اسباب نزولي كه ذيل آن سوره آمده، نميتوان آن را مكي يا مدني به شمار آورد؛ زيرا اين روايات علاوه بر ضعف و بطلان، بسياري از آنها قصصيرا كه مناسب مضامين سورهاي بوده است،بر آن سوره تطبيق دادهاند؛ لذا مفسران اهل تحقيق،اغلب آنها را بر مصداق حمل كردهاند؛ نه بر سبب نزول .
رابعاً همين حقيقت درباره سورههايي هم كه بنا بر روايات اسباب نزول، زمان نزولشان از زماني كه روايات ترتيب نزول بر آن دلالت دارند،مقدمتر يا مؤخرترند، صدق ميكند؛ لذا چنانچه در خود اين سورهها به رخداد زمانمندي تصريح يا اشاره قوي نشده باشد، نبايد به مضمون روايات اسباب نزول اعتنا كرد.
خامساً سورههايي مثل حشر، جمعه، ممتحنه و حديد هر يك از دو يا چند فقره قابل تفكيك تشكيل شدهاند؛ لذا محتمل است كه تدريجي النزول بوده و فقرات آنها در فواصل زماني مختلفي نازل شده باشند؛ بنابراين ميتوان روايات ترتيب نزول را با روايات اسباب نزول اين گونه جمع كرد كه روايات ترتيب نزول ناظر به فقرهاي از آن سورهها و روايات اسباب نزول ناظر به فقرهاي ديگر از آنهاست.
متأخرين با چاپ مصحفي در مصر به سال 1337 ق كه در آن در صدر هر سوره، ترتيب نزول آن و مكي و مدني آيات آن ذكر گرديده بود39، درصدد برآمدند، با اتكاي بر آن، آثاري درباره سيره پيامبر اسلام يا تفسير قرآن فراهم كنند.
قبل از معرفي مهمترين آنها گفتني است كه ظاهراً ترتيب نزول مندرج در مصحف مذكور از روايت عطاء خراساني از ابن عباس اخذ شده است؛ منتهي با دو تصرف:
يكي آنكه چون در ترتيب نزول مذكور سوره فاتحه نيامده است، اين سوره را طبق روايت ابو صالح از ابن عباس پس از سوره مدثر، در رديف پنجم، قرار دادهاند:
ديگر اين كه با توجه به رواياتي كه سوره نصر را آخرين سوره منزل شمردهاند، اين سوره كه در روايت عطا از ابن عباس پس از سوره حشر آمده بود، در مصحف مذكور آخرين سوره معرفي شده است.
در سال 1355 ق يكي از مفسران مسلمان به نام سيد عبدالقادر ملا حويش آل غازي موافق همان ترتيب نزولي كه در مصحف مذكور آمده بود، تفسيري تحت عنوان بيان المعاني علي حسب ترتيب النزول تأليف كرد؛ بدون آن كه در ترتيب پيش گفته تغييري به هم رساند.
وي خود را اولين مفسري ميداند كه بدين ترتيب به تفسير قرآن پرداخته است و سبب اهتمام بدان را فوايدي ميشمارد كه بر آن مرتب ميگردد. ايشان ميگويد:
بايد دانست كه بيترديد تفسير قرآن مطابق نظر امام علي ـ كرم الله وجهه ـ پرفايده است؛ زيرا ترتيب نزول غير از (ترتيب ) تلاوت است و علما چون آن را به ترتيب مصاحف تفسير كردند، ناگزير شدند كه با عبارات تكراري بدان اشاره كنند؛ زيرا اختلافي كه ميان ترتيب قرآن در مصاحف و ترتيب نزول هست، تكرار را ايجاب ميكند و به قطور شدن تفاسير ميانجامد . اختلاف در اسباب نزول و ناسخ و منسوخ، و قبول و رد آنها نيز از همان ناشي گرديده است. من طي جستجويي دريافتم كسي قبلاً به تفسيري از قرآن نپرداخته است كه متناسب اشاره امام باشد و خواننده را از رنج آن اختلافات برهاند و چگونگي نزول قرآن را به او بشناساند و به اسباب نزول آن بياگاهاند و لذت معاني و مزه اختصار مبانياش را به صورت آسان و روان و خلاصه و خالي از رد و قبول و سالم از عيب و علت و محفوظ از خطا و لغزش به او بچشاند40.
شايان ذكر است، عبدالقادر از سويي به توقيفي بودن ترتيب سورهها و نيز ترتيب آيات آنها عقيده دارد و همينطور قايل است كه پارهاي از آيات مدني در سورههاي مكي و بالعكس، و نيز پارهاي از آيات متأخرالنزول در سورههاي متقدم النزول و بالعكس وجود دارد و اين به دستور پيامبر صورت گرفته است؛ ولي از سوي ديگر ترتيب سور مصاحف را ناديده گرفته و به قول خود طبق نظر امام علي تفسيري به ترتيب نزول فراهم ميآورد. جمع اين دو عقيده در خصوص ترتيب سورهها براي او مشكلي پديد نميآورد؛ اما در مورد ترتيب آيات براي او ايجاد مشكل ميكند؛ لذا در تفسيرش به خود اجازه نميدهدكه آيات را از جايشان تغيير داده، به ترتيب نزول بياورد؛ به اين دليل كه ترتيب ايات سورهها توقيفي است و اين كار، نظام قرآن را از هم ميگسلد. وي در اين گونه موارد اشاره ميكند كه آن آيات در زمان ديگري نازل شده است.
روش بحث عبدالقادر در خصوص آيات و سور قرآن بدين ترتيب است كه در صدر تفسير هر سوره، مكي و مدني آيات آن را ياد كرده؛ سپس چنانچه درباره نسخ آياتي از آن قولي رسيده باشد، به ذكر آن مبادرت ميورزد. وي معمولا قول به نسخ را در صورتي كه با شروط اصولي نسخ منافات داشته باشد، رد ميكند41؛ سپس اگر ذيل آياتي، اسباب نزولي روايت شده باشد، به نقل آن ميپردازد و اگر روايتي بر تقدم يا تأخر نزول آن آيات دلالت داشته باشد، درباره تاريخ نزول آن نيز اظهار نظر دارد42. نيز به ندرت با عنايت به ترتيب نزول به نقد روايات اسباب نزول ميپردازد؛ براي مثال پس از نقل روايتي از ابن عباس مبني بر اين كه سوره مسد پس از ايه «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ »43[سوره شعرا(26)، آيه 125] نازل شده، گويد:
صحيح نيست كه اين سبب نزول آن باشد؛ زيرا اين آيه پس از آن (سوره) نازل شده و درست نيست كه مؤخر سبب مقدم باشد؛ همچنان كه درست نيست مقدم ناسخ مؤخر باشد... 44.
دو سال پيش از آنكه تفسير عبدالقادر از چاپ درآيد، به سال 1380 ق مفسر ديگري به نام محمد عزهدروزة بر اساس ترتيب نزول مندرج در همان مصحف پيش گفته تفسيري را با عنوان التفسير الحديث علي حسب ترتيب النزول تأليف كرد . اين قرينهاي است بر اين كه وي در هنگام تأليف اثرش اطلاعي از اثر عبدالقادر نداشته است. او برخلاف عبدالقادر در ترتيب نزول مذكور تغييراتي چند به هم رساند: به اين ترتيب كه سوره فاتحه را از رديف پنجم به صدر ترتيب آورد وسورههاي رعد، حج،رحمن، انسان و زلزله را در دنباله سورههاي مكي جاي داد و سورههاي حشر و جمعه را پيش از سوره احزاب قرار داد و سورههاي ممتحنه و حديد را قبل از سوره توبه آورد.
دروزه در خصوص مزيت چنين تفسيري از قرآن مينويسد:
ما بر آن شديم كه ترتيب تفسير را بر وقف ترتيب سورهها قرار دهيم به اين صورت كه نخستين سوره مفسر، [سوره حمد و پس از آن] سوره علق باشد؛ سپس سوره قلم؛ زان پس سوره مزمل تا آن كه سورههاي مكي پايان پذيرد؛ پس از آن سوره بقره؛ سپس سوره انفال تا آنكه سورههاي مدني خاتمه يابد؛ زيرا معتقديم چنين روشي برترين روش فهم قرآن و خدمت بدان است؛ چون بدين وسيله ميتوان لحظه به لحظه سيره نبوي را دنبال كرد؛ به علاوه ميتوان حالات و مراحل نزول را به شكلي روشن و دقيقتر پيگرفت و بدين ترتيب خواننده در فضاي نزول قرآن و شرايط و مناسبات و غايات و مفاهيم آن قرار ميگيرد و حكمت نزول برايش نمايان ميشود45.
درباره روش درزوه گفتني است: وي در اين خصوص از منابع مختلف بهره گرفته است؛ نظير روايات ترتيب نزول و سبك و مضمون سورهها و روايات تاريخي.
نامبرده در بسياري از موارد،روايات اسباب نزول را مورد نقد قرار داده؛ مثلاً در رد اين سخن ابن عباس كه سوره مسد پس از «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» [سوره شعرا(26)، آيه 125] نازل شده، مينويسد:
ما در اين سبب نزول و مناسبت نزولي كه براي اين سوره روايت شده، ترديد داريم. سياق آيه شعراء دلالت ندارد بر اين كه در دوره اوليه نازل شده باشد و روايات خاطر نشان ميسازند كه دعوت پيامبر از نزديكانش طبق آيه مذكور سوره شعراء پس از چند سالي از آغاز دعوت بوده است؛حال آنكه سوره مسد در همان اوايل نزول يافته است؛ حتي ترتيب آن را ششم قلمداد كردهاند 46.
نيز در بسياري از موارد روايات مكي و مدني را رد ميكند؛ مثلاً ذيل آيه « وَ مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدرِه»[سوره انعام(6)، آيه 91] مينويسند:
مصحف مورد اعتماد ما روايت ميكند كه اين آيه مدني است و مفسران روايتي را آوردهاند كه خاطر نشان ميسازد، مناقشهاي ميان پيامبر و يكي از احبار يهود مدينه رخ داد. پيامبر به تورات كه خدا آن را [ بر آنان ] نازل كرده بود، استشهاد كرد؛ آنگاه آن شخص يهودي سوگند خورد كه خدا هيچ چيزي را بر هيچ كسي نازل نكرده است ولي اين آيه در ميان ايات مكي قرار دارد و سياق آنها از انسجام كاملي برخوردار است. مضمون روايت نيز درست نيست؛ چون بسيار بعيد است كه حبري يهودي نزول تورات را از جانب خدا بر موسي در حالي انكار كند كه هستي يهوديان و دين آنان بر آنان مبتني است؛ لذا ما مكي بودن آن آيه را ترجيح ميدهيم؛ بلكه بر آن قطع داريم 47.
دروزه پس از تأليف تفسيرش كتاب را به نام سيرة الرسول، صور مقتبسة من القرآن الكريم تأليف كرد . وي در اين كتاب بر پايه آياتي از قرآن كه راجع به زندگي پيامبر است،كليه موضوعات مربوطه را به ترتيب نزول بررسي و گزارش كرده است. او در طي اين كتاب به موضوعاتي چون رفتار مشركان، اهل كتاب و مؤمنان و نيز يكايك احكام شرعي پرداخته و سير تاريخي هر يك از آنها را بيان كرده است.
دروزه درباره روش كار خود در اين كتاب و دشواريهاي آن چنين آورده است:
ما دوست داشتيم اين صور متنوع [از زندگي پيامبر ] را دوره به دوره عرضه كنيم؛ ولي چنان كه روشن است، موارد تشابه [ميان آيات] ـ كه بدان اشاره كرديم ـ اين كار را دشوار ساخته است؛ به علاوه شناخت صحيح تاريخ نزول سورهها و گروههاي قرآني مكي دشوار است؛ البته رواياتي كه ترتيب نزول سورهها رسيده، قدري اين دشواري را كاهش ميدهد.
قرايني كه در مضامين سورهها و گروههايي از آيات است، صحيح بودن يا قريب الصحه بودن بسياري از اين روايات را الهام ميكند؛ لذا بر آن شديم كه در بررسي اين دوره و ترسيم صور قرآني آن به شيوهاي عمل كنيم كه ميان ملاحظه زمان در حد امكان و قرار دادن صور در چارچوب موضوع مستقل سازگاري ايجاد كنيم.
ما پس از اين سخن جدولي را پيشاروي خواننده خواهيم نهاد كه حاوي ترتيبهاي نزول رسيده درباره سورههاي مكي است. آنها به احتمال زياد بر روايات و بررسيهاي نقلي مبتني است و خواننده خواهد ديد كه بسيار به هم نزديكاند؛ طوري كه احتمال قريب الصحه بودن ترتيبهاي مذكور تقويت ميكند. ما تأكيد داريم كه در بررسي سيره و مراحل آن در دوره مكي از آنها استفاده كنيم.
معالوصف احتمال ندارد، گروههايي از [آيات]اش به طور پراكنده نازل شده باشد؛ زيرا از جمله اموري كه شايان توجه است اين است كه مضامين و نظم سورهاي كوتاه و مسجع در درجه اول و پيوستگي فقرات در بسياري از سورههاي متوسط و بلند غير مسجع ولي برخوردار از وحدت موضوعي به نحو عام در درجه دوم،ملهم اين معنايند كه بيشتر سورههاي مكي يكجا نازل شدهاند.
همچنين ميتواند ملهم اين معنا باشد كه سورههايي كه گروههاي [آيات ] شأن جدا جدا نزول يافته، [نزول گروههاي آياتشان] پي در پي بوده است و نزول گروههايي از [آيات ] ديگر سورهها ميان آنها فاصله نيانداخته است....
گاهي اشكال ميشود كه وجود آيات مدني در سورههاي مكي موجود ميگردد، در پذيرش نزول يكباره اين سورهها يا انضمام فقرات يا مرتب ساختن آيات آنها از دوره مكي به همان صورتي كه در مصحف آمده، درنگ كرد؛ اما بدان معتقد نيستيم؛ زيرا آياتي كه مدني بودن آنها به ثبوت رسيده باشد يا سورههايي كه چنين آياتي را در برداشته باشند،فراوان نيستند و تناسب آنها دلالت بر اين دارد كه در ترتيب آيات سورههاي مكي و انضمام فقرات آنها تغيير زيادي در دوره مدني پديد نيامده است47.
شايان ذكر است دروزه در جدولي كه بدان اشاره شد،ترتيبهايي را كه در مصحف فؤاد، تفسير خازن، تفسير مجمع البيان و الاتقان سيوطي آمده و از كساني چون ابن عباس، حسن بصري و عكرمه، و جابربن زيد نقل شده، آورده است49.
از سال 1361 ش جلال الدين فارسي بر پايه ترتيب سور مصحف منسب به امام صادق ـ كه موافق زمان نزول است ـ يك دوره سيره پيامبر به نامهاي پيامبري و انقلاب، پيامبري و جهاد و پيامبري و حكومت تأليف كرد.
نامبرده در مقدمه كتاب نخستش تصوير جدولي را از تفسير شهرستاني بر اساس چند روايت ترتيب نزول آورده است. اين روايات عبارتاند از: 1ـ روايت مقاتل؛ 2ـ روايت مقاتل از اميرمؤمنان: 3ـ روايت ابن عباس؛ 4ـ روايت ابن واقد؛ 5- روايت امام صادق . وي به ترتيبهاي عكرمه، حسن بصري، جابربن زيد و محمد بن نعمان نيز اشاراتي دارد و در تأييد آنها مينويسد:
در جريان مطالعه و تحقيق ديدم كه سياق آيات و دلالت تاريخي آن گواه بر صحت ترتيب نزول منقول است . اسناد و روايات تاريخي و بسياري از شأن و اسباب نزولها و احاديث بر حصت ترتيب نزول آيات و وقايع به همانگونه كه در روايت امام صادق و ابن عباس آمده است، گواهي ميدهند . بدين سان قرآن ـ به عنوان تاريخ عصر رسالت ـ و روايت صحيح ترتيب نزول و اسناد تاريخي همداستان شدهاند50.
فارسي عليرغم چنين تأييدي كه در مقدمه كتابش از ترتيب روايي نزول سورهها به عمل آورده، نظير دروزه ترتيب تعدادي از سورهها را تغيير داده است؛ سورههاي حشر، منافقون و نور را به ترتيب پيش از سوره احزاب، و سورههاي فاتحه، نساء، ممتحنه، فتح و زلزله را به ترتيب پس از آن نهاده، و سورههاي حج،نصر و مجادله را به ترتيب پس از سوره بينه آورده است.
وي ظاهراً نظير دروزه معتقد است كه فقرات شماري از سورههاي تدريجي النزول پيدر پي نازل نشده است؛ لذا مشاهده ميشود كه فقرات برخي از سورههاي را پي در پي نياورده، فقراتي از ديگر سورهها را در ميان آنها جاي داده است؛ مثلاً به ترتيب فقره سورههاي ذيل را به دنبال يكديگر ترجمه و شرح كرده و فقرات ديگر آنها را پس از چند سوره ديگر آورده است: علق 1ـ5، قلم 1ـ4، مزمل 1ـ9،مدثر1ـ10 51.
مؤلف در بسياري از موارد به تاريخ گذاري آيات و سورهها اهتمام ميورزيد اغلب براي آن سندي ارائه نميدهد؛ به طور مثال، در حالي كه اغلب روايات آغاز نزول قرآن را در ماه رمضان گزارش كردهاند، وي نزول مطلع سوره علق را در 27 رجب مقارن مبعث ميداند و بدون استناد به روايتي نزول مطلع سورههاي قلم و مزمل را نيز در ماه رجب و نزول مطلع سورههاي مدثر و مسد را در ماه شعبان و نزول سوره تكوير را در ماه رمضان سال اول ميداند52.
نامبرده در تفكيك هر سوره و تعيين ترتيب نزول آنها نيز از روي ذوق و سليقه عمل ميكند؛ براي مثال آيات 1 و 2 سوره مسد را بعد از مطلع سوره مدثر و آيات 3 و 4 آن را پس از سوره انشراح آورده است53؛ در حالي آيه سوم سوره مورد بحث با واو عطف شروع شده « وَامْرِأَتُهة حَمَّالَةَ الْحَطَب » و بعيد است كه چنين فقرهاي به طور مستقل نازل شده باشد.
وي در ترتيب قصهها به تناقضات آشكاري گرفتار آمده است؛ به طور مثال، پس از آنكه وقايع سال دهم بعثت از جمله وفات ابوطالب را گزارش كرده 54، جزو وقايع سال يازدهم ذيل آيات 91 و 92 سوره نحل مينويسد:
عثمان بن مظعون در حالي كه سخت تحت تأثير قرار گرفته است، برخاسته و از رسول خدا خداحافظي ميكند و نزد ابوطالب ميرود و آن دو آيه را برايش ميخواند، ابوطالب از آن خوشش ميآيد و ...55.
6ـ بنابرآنچه در اين نوشتار آمد، روايات ترتيب نزول عليرغم پارهاي از زواياي مبهمي كه دارد و در شماري از سورهها با روايات ديگر به ظاهر متعارض به نظر ميرسد، همچنان به جهت موافقت كلي با قراين معتبر تاريخي و تعدد طرق و نيز فوايد فراواني كه بر تحقيق به روي آنها مترتب است، در خور مطالعه و پژوهش تلقي ميشود.
* دكتر جعفر نكونام در سال 1343 ش در گلپايگان به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي تا پايان متوسطه را با اخذ ديپلم اقتصاد در همان جا به پايان برد . سپس در رشته دبيري الهيات مشغول به تحصيل شد. در سال 68، دوره كارشناسي ارشد را در رشته علوم قرآن و حديث در دانشگاه تهران گذراند. در سال 1373 در همان رشته از پاياننامه دكتر خود تحت عنوان پژوهشي در روايات ترتيب نزول در دانشگاه تربيت مدرس دفاع كرد. وي از سال 1374 تاكنون به عنوان عضو هيأت علمي دانشگاه قم تدريس ميكند . از ايشان كتابهاي پژوهشي در مصحف امام علي وچكيده پاياننامههاي علوم قرآني و چندين مقاله منتشر شده است. هماكنون علاوه بر تدريس، سردبيري مجله صحيفه مبين را نيز بر عهده دارد.
1ـ سيوطي: الدرالمنثور في التفسير المأثور، ط 1، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411 ق، ج 5، ص 180.
2ـ همان، ص 181 و عبيدالله بن عبدالله حسكاني: شواهد التنزيل، ط1، تهران،وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، 1411 ق، ج 2، ص 542 ـ 548 و مجلسي: بحار الانوار،ط 2، بيروت، مؤسسة الوفا، 403 ق، ج 18، ص 178 و 191 و 214212 ـ 215.
3ـ عبدالقادر ملاحويش آل غازي عاني: بيان المعاني ، ط 1، دمشق، مطبعة الترقي، 1382 ق، ج 1، ص 12 و محمد عزة دروزه: التفسير الحديث، بيچا، القاهرة، داراحياءالكتبالعربية، 1383 ق، بيتا، ج 1، ص 123.
4ـ مجلسي: پيشين، ج 18 ص 177 و سيوطي : پيشين ، ج 4، ص 201.
5ـ براي آشنايي با متون اين روايت بنگريد به: مؤلف: پژوهشي در ترتيب روايي نزول قرآن (پاياننامه)، ص 309ـ315.
6ـ احمد بن بحيي بلاذري: انسان الاشراف، ط 1، بيروت، منشورات الاعلمي للمطبوعات، 1394ق، ج 1، ص 109. ناگفته نماند كه از ديگر كساني كه ترتيب نزول سور را از ابنعباس روايت كردهاند، كريب و ابوصالح (م.ح 110 ق)هستند؛ بنابراين مجموع راويان ترتيب او به يازده تن ميرسد.
7ـ محمد رضا جلالي : اسباب النزول ، دائرة المعارف اسلامية الشيعية ط 1، بيروت ، دارالتعارف للمطبوعات، 1410 ق، ج 4، ص 62.
8ـ محمد بن اسحاق نديم: الفهرست، تحقيق رضا تجدد، بيچا ، تهران، بينا، 1350ش، 51 و 57..
9ـ همان.
10ـ محمدبن مسلم زهري: تنزيل القرآن بمكة و المدينة بتلوالناسخ و المنسوخ له، ط 2، بيروت ،مؤسسه الرسالة 1408 ق.
11ـ محمد بن علي داوودي: طبقات المفسرين، بيچا، بيروت، دارالكتب العملية، بيتا، ذيل همان نام.
12ـ احمد بن حسين بيهقي: دلائل النبوة، ط 1، بيروت،دارالكتب العلمية ، 1405 ق، ج 7، ص 142ـ144.
13ـ احمد بن واضح يعقوبي: تاريخ اليعقوبي، بيچا، بيروت، دارصادر، بيتا، ج 2، ص 33 و 43.
14ـ ابن ضريس: فصائل القرآن و ...، ط1، دمشق، دارالفكر 1408 ق، ص 33 ـ 35.
15ـ «مقدمة المباني» ، مقدمتان في علوم القرآن، تصحيح دكتر آرتور جفري، بيچا، مصر، مكتبةالخانجي، 1375 ق، 10ـ12.
16ـ حسكاني : پيشين، ص411.
17ـ فؤاد سزگين: تاريخ التراث العربي، ط 2، قم، مكتبة آية الله المرعشي، 1412 ق، م، ج 1، ص406 و ابوعبدالله زنجاني؛ تاريخ القرآن، بيچا، تهران، منطمة الاعلام الاسلامي، 1404 ق، ص55.
18ـ فؤاد سزگين: پيشين 109.
19ـ « مقدمة المباني »، پيشين، 10ـ12.
20ـ نديم: پيشين، طهران 28 و بيروت 37ـ39.
21ـ بيهقي: پيشين، ج 7، ص 143ـ144.
22ـ عليبن احمد واحدي: اسباب النزول، بيچا، بيروت، دارالكتب العلمية، بيتا، افست قم، انتشارات الرضي، 1361 ش، ص6.
23ـ حسكاني : پيشين، ج2،ص 409ـ410.
24ـ فضل بن حسن طبرسي: مجمع البيان، ط2، بيروت، دارالمعرفة، 1408 ق، ج 9-10، ص 613.
25ـ همان.
26ـ محمد بن عبدالكريم شهرستاني: مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار، ط1، تهران، شركة نشر احياء كتاب 1376 ش، ج 1، ص 292 ـ 298.
27ـ محمد بن عبدالله زركشي: البرهان في علوم القرآن، ط1، بيروت، دارالفكر، 1408 ق، ج ، ص 250ـ258.
28ـ عبدالرحمن سيوطي: الاتقان في علوم القرآن، ط2، بيروت، دارالكتب العلمية،
1411 ق، ج 1،ص 18 و 51.
29ـ مجلسي: پيشين، ج40، ص 157 و ج 89، ص 93 و 105.
30ـ ابن سعد: الطبقات، بيچا، بيروت، دار صادر، 1405 ق، ج 1، ص 371 و سيوطي ؛ پيشين، ج 1، ص 17.
31ـ محمد بن احمد ذهبي: سير اعلام النبلاء، ط 7، بيروت، مؤسسة الرسالة ، بيتا، ج1، ص 398.
32ـ محمد بن حسن صفار: بصائر الدرجات، بيچا، قم، منشورات مكتبه آية الله المرعشي، 1404 ق، ص 299.
33ـ شهرستاني: پيشين، ج1، ص 127.
34ـ زركشي: پيشين، ج 1، ص 250.
35ـ محمد حسين طباطبايي: قرآن در اسلام، بيچا، قم، دفتر انتشارات اسلام، 1361 ش، ص 127.
36ـ محمد كاظم شاكر: تاريخ قرآن(جزوه درسي)، دانشگاه قم، 1376 ش، ص 28ـ30.
37ـ ابن ابي حاتم، عبدالرحمن؛ الجرح و التعديل، ط1، حيدرآباد، مجلس دائرةالمعارفالعثمانية، 1372 ق، ج 8، ص 74.
38ـ يوسف، مزي: تهذيب الكمال في اسماء الرجال، ط3، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1408 ق، ج6، ص 123.
39ـ محموددر اميار: تاريخ قرآن، چ2، تهران، انتشارات اميركبير، 1362ش، ص 662.
40ـ عاني: پيشين، ج1، ص4.
41ـ همان 75و 86 و 101ـ102 و 106.
42ـ همان 69 و 101ـ102.
43ـ سوره شعرا، آيه 125.
44ـ همان 121.
45ـ همان ، ج 1، ص 8.
46ـ دروزه : پيشين، 123.
47ـ دروزه : پيشين، ج 4، ص 190ـ191.
48ـ دروزه : سيرةالرسول، ج 1، ص 143ـ144.
49ـ همان 145ـ149.
50ـ جلال الدين فارسي: پيامبري و انقلاب، چ3، تهران، انتشارات اميد، 1361ش، 18ـ19.
52ـ همان: 52ـ62.
53ـ همان: 60 و 72.
54ـ همان: 346.
55ـ همان : 376.